کتاب

لذت خواندن در عصر حواس‌پرتی؛ دفاعی شاعرانه از تمرکز

خواندن این کتاب برایم مثل مکثی بود میان انبوه اعلان‌ها، نوتیفیکیشن‌ها و صداهایی که هر روز ما را از خودمان دور می‌کنند. آلن جیکوبز در لذت خواندن در عصر حواس‌پرتی نه مثل استاد دانشگاهی که می‌خواهد نسخه بدهد، بلکه مثل دوستی هم‌دل حرف می‌زند؛ دوستی که می‌گوید «خواندن باید از میل آغاز شود، نه از وظیفه». کتاب برای من جالب بود چون نگاه تازه‌ای داشت؛ نه شکایت از نسل جدید، بلکه جست‌وجوی راهی برای بازگرداندن شور مطالعه به دنیایی که حواس آدم در آن هر لحظه تکه‌تکه می‌شود.

جیکوبز در مقدمه‌ی کتاب از تجربه‌ی شخصی خودش شروع می‌کند: اینکه چطور در کلاس‌های ادبیات می‌دید دانشجویانش کتاب را نه از علاقه، بلکه از اجبار می‌خوانند. به نظر او، نظام آموزشی مدرن «لذت» را از خواندن گرفته است. ما یاد گرفته‌ایم که کتاب را بخوانیم تا درباره‌اش حرف بزنیم، امتحان بدهیم یا مطلب بنویسیم، نه برای خودِ تجربه‌ی خواندن. او می‌گوید راه نجات ساده است: باید دوباره بر اساس دل بخوانیم. جمله‌ی معروفی از جورج استاینر نقل می‌کند که «خواندن حقیقی، همیشه عملی عاشقانه است» و خودش دقیقاً به همین معنا وفادار می‌ماند.

کتاب در اصل مجموعه‌ای از تأملات است درباره‌ی اینکه چرا و چگونه باید بخوانیم. نویسنده میان دو قطب حرکت می‌کند: از یک سو، فشار فرهنگی برای “درست خواندن”، یعنی خواندن فهرست‌های مهم، آثار کلاسیک، یا کتاب‌های “ضروری”؛ و از سوی دیگر، میل شخصی و لذت فردی. او آشکارا جانب دومی را می‌گیرد. به قول خودش، «اگر از خواندن لذت نمی‌بری، اشتباه از کتاب نیست، از زمانه است.» در دنیایی که همه چیز به رقابت و کارایی تقلیل یافته، جیکوبز خواندن را شکلی از مقاومت می‌داند؛ نوعی خلوت با ذهن، علیه شتاب و سطحی‌نگری.

یکی از بخش‌های جذاب کتاب جایی است که به مفهوم «جریان» یا flow می‌پردازد؛ همان حالتی که در آن چنان غرق در کتاب می‌شوی که زمان از کار می‌افتد. جیکوبز می‌گوید این تجربه‌ی غوطه‌وری فقط وقتی رخ می‌دهد که کتاب را از سرِ عشق انتخاب کرده باشی، نه از سرِ وظیفه. در واقع او به نوعی روان‌شناسی لذت در مطالعه می‌رسد: تمرکز نتیجه‌ی میل است، نه انضباط.

در عین حال، کتاب نگاهی انتقادی هم دارد. جیکوبز به‌درستی اشاره می‌کند که عصر دیجیتال، حواس ما را تکه‌تکه کرده. گوشی، شبکه‌های اجتماعی، پیام‌ها و اخبار باعث شده‌اند ذهن مدام از یک محرک به محرک دیگر بپرد. در چنین فضایی، خواندنِ پیوسته و عمیق کاری تقریباً انقلابی است. اما او به جای بدبینی، لحنی واقع‌گرایانه دارد. نمی‌گوید اینترنت را ببند، بلکه می‌گوید راه را پیدا کن تا دوباره در میان این هیاهو، صدای کتاب را بشنوی.

برای جیکوبز، خواندن نوعی تمرین ذهنی برای بازسازی انسان است. او به سنتی اشاره می‌کند که از آگوستین تا سی.اس. لوئیس امتداد دارد؛ سنتی که خواندن را نه سرگرمی، بلکه گفت‌وگویی با ذهن‌های بزرگ گذشته می‌داند. ولی در عین حال تأکید دارد که این گفت‌وگو باید زنده و آزاد باشد. نباید از کتاب‌ها بت ساخت. او حتی به خواننده‌ها پیشنهاد می‌کند اگر وسط کتابی احساس خستگی کردند، رهایش کنند و سراغ دیگری بروند. به باورش، وفاداری به لذت، وفاداری به زندگی است.

در بخش‌هایی از کتاب، نویسنده با شوخ‌طبعی خاصی از تجربه‌ی شخصی خودش می‌گوید؛ مثلاً از لذت دوباره‌خوانی آثار قدیمی. می‌گوید بعضی کتاب‌ها را باید در سن‌های مختلف خواند، چون در هر دوره از زندگی معنای تازه‌ای پیدا می‌کنند. این نکته برای من یادآور تجربه‌ی خودم با ناتور دشت بود. اینکه بعضی کتاب‌ها مثل آینه‌اند و فقط آن‌چه درون خودت تغییر کرده را به تو برمی‌گردانند.

یکی از ارزش‌های مهم کتاب در همین دیدگاه چندوجهی است. جیکوبز هم به فلسفه‌ی خواندن می‌پردازد، هم به روان‌شناسی، هم به جامعه‌شناسی رسانه. او از مکتب “خواندن آرام” دفاع می‌کند در برابر فرهنگ مصرفیِ “مطالعه‌ی سریع و بازده‌محور”. در جایی می‌نویسد: «وقتی کتابی را برای سرعت خواندن می‌خوانی، در واقع آن را نمی‌خوانی، فقط از کنارش رد می‌شوی.» و در ادامه اضافه می‌کند که لذت واقعی در مکث است، در توقف، در آن لحظه‌ای که جمله‌ای تو را نگه می‌دارد و وادارت می‌کند فکر کنی.

در عمق کتاب، نوعی نگاه انسانی و مهربان به خواننده هست. جیکوبز هرگز از بالا سخن نمی‌گوید. او نمی‌خواهد ما را “بهتر” کند، فقط می‌خواهد یادمان بیندازد که خواندن می‌تواند نوعی زندگی کردن باشد. در جهانی که همه‌چیز سرعت، بهره‌وری و نتیجه است، خواندن بی‌هدف، خواندن از روی دل، خودش نوعی مقاومت در برابر ابتذال است.

در پایان، حس می‌کنی کتاب چیزی بیش از دفاع از مطالعه است. در واقع، دفاعی‌ست از آرامش ذهن، از گفت‌وگو با خویشتن. آلن جیکوبز یادآوری می‌کند که در دنیای حواس‌پرتی، هنوز می‌شود گوشه‌ای خلوت ساخت؛ جایی که در آن نه نوتیفیکیشن، نه اضطراب زمان، بلکه فقط صدای کلمات جریان دارد.

برای من، لذت خواندن در عصر حواس‌پرتی کتابی بود درباره‌ی بازگشت به جوهره‌ی تجربه‌ی انسانی. اینکه بخوانیم، چون هنوز می‌خواهیم اندکی مکث کنیم، اندکی فکر کنیم، و شاید حتی، دوباره خودمان را پیدا کنیم.

گودریدز

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا