در عصر اسکرول بیپایان، حال دیگر جایی برای ماندن نیست.

هیچکس دقیق نمیداند زمان در شبکههای اجتماعی چطور میگذرد، فقط میداند که میگذرد. بهطرزی بیصدا، بیرد و بیتوقف. ما وارد این فضاها میشویم تا چند دقیقه بمانیم، اما ناگهان خود را در ساعتی گمشده مییابیم؛ لحظهای میان «الان» و «دیروز» که نمیتوان گفت کی تمام شد. پژوهش تازهای در نشریه Frontiers in Psychology نشان میدهد که استفادهی مداوم از شبکههای اجتماعی، نهفقط تمرکز ما را کم میکند، بلکه درکمان از زمان را نیز دگرگون میسازد.
به گفتهی نویسندگان مقاله، ذهن انسان در تعامل با شبکههای اجتماعی دچار نوعی «زمان فشرده» میشود. یعنی تجربهی ما از تداوم، قطعهقطعه و کوتاهتر میشود؛ مثل فیلمی که با ریتمی تند تدوین شده باشد. هر پست، ویدیو یا استوری واحدی از زمان را میبلعد و بلافاصله واحد دیگری را جایگزین میکند. نتیجه؟ ذهن دیگر فرصت شکلگیری حس تداوم را ندارد و زندگی به دنبالهای از «لحظههای گسسته» تبدیل میشود.
روانشناسان از این وضعیت با اصطلاح temporal fragmentation یاد میکنند؛ تکهتکهشدن تجربهی زمان. در چنین وضعی، گذشته محو میشود چون هر لحظه توسط محتوای تازه بلعیده میشود، و آینده نیز در مهی از پیشبینیناپذیری گم میشود. تنها چیزی که باقی میماند، یک «اکنون بیپایان» است؛ اکشنی همیشگی که در آن هیچچیز متوقف نمیشود مگر اتصال اینترنت.
پژوهشگران در مصاحبه با کاربران دریافتند که بسیاری از آنها پس از اسکرولکردن طولانی، حس گنگی نسبت به گذر زمان دارند. عباراتی چون «فقط پنج دقیقه بود ولی انگار ساعتها گذشت» یا برعکس «یک ساعت گذشت ولی انگار فقط لحظهای بود» بارها تکرار میشود. این دوگانگی ناشی از همان تغییر در درک زمان است. مغز ما برای پیگیری رویدادهای پیدرپی با سرعت بالا طراحی نشده؛ پس در مواجهه با سیل اطلاعات، مفهوم زمان در ذهن فرو میریزد.
اما فراتر از حسِ گمشدن در زمان، شبکههای اجتماعی زمان اجتماعی ما را هم دگرگون کردهاند. در زندگی سنتی، زمان با ریتمهای مشترک شکل میگرفت؛ وعدههای غذایی، ساعت کار، برنامههای تلویزیونی، مناسبتهای جمعی. اما در عصر دیجیتال، هر کاربر در تقویم شخصی خودش زندگی میکند. هرکسی در هر لحظه میتواند تولیدکننده یا مصرفکنندهی محتوا باشد، بینیاز از همزمانی با دیگری. این یعنی زمانِ جمعی از هم میپاشد و جای خود را به زمانهای موازیِ بیپایان میدهد.
در این میان، الگوریتمها نقش خدایان پنهان زمان را بازی میکنند. آنها تصمیم میگیرند چه چیزی و در چه لحظهای دیده شود. «الان» دیگر لحظهای طبیعی نیست، بلکه محصولی برنامهریزیشده است. کاربران، بهتعبیری، در زمانِ الگوریتمی زندگی میکنند — زمانی که توسط ریاضی و کد تعریف میشود، نه طلوع و غروب یا نیاز بدن.
نتیجهی این وضعیت، نوعی بیقراری دائمی است. ما دیگر نمیتوانیم «در لحظه» بمانیم، چون لحظه هنوز تمام نشده، پست بعدی آمده است. از خودمان عقب میمانیم، از زمان عقب میمانیم، اما در عین حال همیشه «بهروز»ایم. این همان پارادوکسی است که مقاله به آن اشاره میکند: زیستن در حالِ بیپایان، اما بیحضور.
محققان همچنین هشدار میدهند که این تغییر درک زمان میتواند اثرات روانی بلندمدتی داشته باشد. وقتی حس تداوم در زندگی از بین میرود، ذهن نمیتواند تجربهها را به روایت تبدیل کند. و وقتی روایت نباشد، حافظه هم متلاشی میشود. شاید به همین دلیل است که با وجود ثبت لحظهبهلحظه زندگی در شبکههای اجتماعی، احساس میکنیم چیزی از ما کم شده؛ گویی در حافظهی جهانی حضور داریم، اما در حافظهی خودمان نه.
در انتهای مقاله، نویسندگان پیشنهاد میکنند که برای بازسازی حس زمان، باید دوباره ریتم شخصی خلق کنیم؛ لحظههایی که از جریان بیوقفه جدا باشند: پیادهروی بدون هدف، گفتوگویی بدون گوشی، یا حتی سکوتی کوتاه میان دو اسکرول. فقط در توقف است که زمان دوباره شکل میگیرد.
شاید انسان معاصر بیش از هر چیز نیاز دارد دوباره یاد بگیرد چطور در «حال» بماند. چون اگر حال همیشه در حال رفتن باشد، گذشته معنا ندارد و آینده هرگز نمیرسد.
منبع: Frontiers in Psychology – Time perception and social media use: a psychological perspective




