وقتی هر دقیقه شبیه دویدن برای زنده ماندن است.

مشخصات اثر
عنوان: Late Shift
کارگردان: پترا بیوندینا وولپه (Petra Biondina Volpe)
سال تولید: ۲۰۲۵
بازیگر اصلی: لئونی بنش (Leonie Benesch)
ژانر: درام
کشور: سوئیس / آلمان
از همان فریم اول Late Shift سنگینی فضا را حس میکنی. پرستار «فلوریا» با بازی درخشان لئونی بنش، وارد شیفت شب بیمارستانی در سوئیس میشود که از همان ابتدا زیر فشار کمبود نیرو در حال فروپاشی است. دوربین با او در راهروهای سرد و روشن حرکت میکند، صدای دستگاهها در گوش میپیچد و ضرباهنگ فیلم بیرحمانه تند است. خیلی زود میفهمی که این فقط یک شیفت شب معمولی نیست، بلکه مسابقهای با زمان و خستگی و فروپاشی روانی است. پترابیوندینا وولپه هیچ فرصتی برای نفس کشیدن نمیدهد؛ هر لحظه حادثهای در راه است، هر سکانس تپشی جدید در دل بیننده.
نبوغ فیلم در استفاده از ریتم است. در نیمهی اول، با انبوهی از کارهای ریز و مسئولیتهای انسانی روبهرویی که همه روی دوش یک نفر افتادهاند. فلوریا همزمان باید دارو بدهد، بیمار تازهوارد را آرام کند، مادر مضطربی را دلداری دهد و تماسهای بیپایان اورژانس را پاسخ دهد. همهچیز در سطح بالینی و فنی باقی نمیماند، چون بازی لئونی بنش زیر این ظاهر آرام، تنش و ترس را پنهان میکند. او گامبهگام به نقطهای نزدیک میشود که دیگر مرز میان وظیفه و استیصال از بین میرود. تماشاگر خسته میشود، اما درست همانجا فیلم معنا پیدا میکند؛ چون خستگی همان چیزیست که فیلم میخواهد منتقل کند.
فیلمبرداری درخشان است. دوربینِ جودیت کافمن بیمارستان را به هیولایی بیرحم تبدیل میکند؛ نئونهای بیروح، زمینهای سرد و نورهای سفیدِ بیوقفه، فضایی میسازند که حس محبوس شدن را تشدید میکند. در لحظات بحرانی، حرکات دوربین ناگهان لرزان میشود و بیننده را به دل بحران میبرد. هیچ پناهی نیست، هیچ گوشهی امنی برای سکوت وجود ندارد.
اما Late Shift فقط درام روانی یا شخصی نیست؛ زیر لایهی داستان، نقد اجتماعی محکمی خوابیده است. فیلم تصویری واقعی از فروپاشی نظام درمانی و فشار بیحد بر نیروهای مراقبت ارائه میدهد. کمبود نیرو، بیتوجهی ساختارها و بیارزشی کار عاطفیِ پرستاران به استخوانِ فیلم نفوذ کرده. وولپه در مصاحبهای گفته بود هدفش این بوده که «چهرهی انسانیِ کار پرستاری را از دل اعداد و گزارشها بیرون بکشد». تماشای فیلم یادآوری دردناکیست از اینکه قهرمانان واقعی، اغلب خسته و خاموشاند.
در نقطهای از فیلم، بعد از حدود نود دقیقه ریتم بیامان، ناگهان سکوت میآید. فلوریا از بیمارستان بیرون میآید، شهر آرام است، هوا سرد و شب روشن. این لحظهی مکث، مثل هواییست که بعد از غرق شدن میکشی. ناگهان متوجه میشوی که تمام مدت نفس در سینهات حبس بوده. این تغییر ریتم، مثل لحظهای از رهایی، معنای تازهای به تمام آن آشوب میدهد: فیلم میگوید زندگی حتی در دل فروپاشی هم به سکوت نیاز دارد.
منتقدان واکنشهای متفاوتی داشتند. پیتر بردشا در نقد خود گفت فیلم گاهی به مرز ملودرام تلویزیونی نزدیک میشود، اما بازی بنش را «تند، باورپذیر و هوشمندانه» توصیف کرد. در مقابل، منتقدان اروپایی از جسارت فیلم در نمایش فشار روانی و فیزیکی پرستاران تقدیر کردند. برای بسیاری، Late Shift نه صرفاً فیلمی دربارهی یک بیمارستان، بلکه بیانیهای دربارهی بحران انسانیت در نظامهای مدرن درمان است.
تماشای این فیلم آسان نیست، اما ارزشش در همین دشواری است. فیلم از تماشاگرش مشارکت میخواهد، همانطور که از پرستارها انتظار مشارکت بیپایان میرود. در پایان، هیچ پیروزی قهرمانانهای در کار نیست، فقط زنی مانده که هنوز ایستاده، با چشمانی خسته اما زنده.
Late Shift در نهایت داستانِ کار نیست، داستانِ دوام است؛ دوامِ انسان در برابر سیستمی که بیوقفه میچرخد. فلوریا شاید هیچکس را نجات ندهد، اما خودش را از بیحسی نجات میدهد، و همین کافیست. وقتی فیلم تمام میشود، صدای دستگاهها هنوز در گوش میپیچد، اما در دل بیننده فقط یک جمله میماند: مراقبت، هنوز انسانیترین کاریست که میشود انجام داد.




