روانشناسی

وقتی دلسوزی، دردناک می‌شود

مهربانی معمولاً به‌عنوان صمیمی‌ترین و انسانی‌ترین ویژگی ما شناخته می‌شود، اما روان‌شناسی معاصر تصویر پیچیده‌تری ارائه می‌دهد. پژوهش‌ها نشان داده‌اند که همدلیِ مداوم – مخصوصاً در مواجهه با رنج دیگران – می‌تواند ذهن را خسته کند و انسان را از درون تهی کند. این پدیده با نام «فرسودگی همدلی» یا «خستگی دلسوزی» شناخته می‌شود؛ حالتی که در آن مهربانی، به‌جای پیوند، به درد تبدیل می‌شود.

علوم اعصاب در دهه اخیر نشان داده‌اند که همدلی شکلی از تجربه‌ی عاطفی مشترک است. وقتی رنج دیگری را مشاهده می‌کنیم، همان نواحی مغزی فعال می‌شوند که هنگام احساس واقعی درد در بدن ما روشن می‌شوند. مرز میان درد او و تجربه‌ی ما محو می‌شود. این هم‌دردی، اگرچه در کوتاه‌مدت پیوند انسانی را تقویت می‌کند، اما در بلندمدت می‌تواند بهای سنگینی داشته باشد.

گروه‌هایی مثل پرستاران، معلمان، روان‌درمانگران، مددکاران اجتماعی، والدین و حتی دوستان دلسوز، بیشتر از دیگران در معرض این نوع فرسودگی هستند. آن‌ها روزانه با احساسات سنگین دیگران روبه‌رو می‌شوند و ذهنشان، برای حفظ تعادل، گاهی شروع به خاموش شدن می‌کند. این خاموشی به شکل بی‌حوصلگی، خشم پنهان، گوشه‌گیری یا حتی بی‌حسی عاطفی بروز پیدا می‌کند.

در پژوهشی در دانشگاه زوریخ، مشاهده‌ی رنج دیگران باعث افزایش هورمون کورتیزول در افراد همدل شد؛ نشانه‌ای از استرس مزمن. در مقابل، کسانی که «فاصله‌ی همدلانه» را تمرین کرده بودند – یعنی توانایی کمک کردن بدون غرق شدن کامل در احساس دیگران – عملکرد عاطفی پایدارتری داشتند و کمتر دچار فرسودگی شدند.

روان‌شناسی مثبت‌گرا بر تفاوت مهمی تأکید می‌کند:
همدلی یعنی احساس کردن درد دیگران.
شفقت یعنی فهم درد دیگران بدون فرو رفتن در آن.

کریستین نِف، روان‌شناس آمریکایی، در پژوهش‌های گسترده‌اش نشان داده که مهربانیِ پایدار تنها زمانی ممکن است که با «شفقت نسبت به خود» همراه باشد. کسی که مراقب خود نیست، نمی‌تواند برای مدت طولانی مراقب دیگران باشد.

در سطح جامعه‌شناختی، فرسودگی عاطفی، مسئله‌ای فردی نیست؛ مسئله‌ای جمعی است. در دوره‌ای که شبکه‌های اجتماعی، اخبار و رسانه‌ها هر روز ما را در معرض تصاویر رنج قرار می‌دهند، ذهن دیگر توان پردازش این حجم از درد را ندارد. در نتیجه، «بی‌حسی عاطفی جمعی» پدید می‌آید؛ حالتی که در آن انسان‌ها نه از سر بی‌رحمی، بلکه برای زنده ماندن، احساسات خود را خاموش می‌کنند.

با این حال پاسخ در بی‌تفاوتی نیست. روان‌شناسان پیشنهاد می‌کنند:
برای حفظ مهربانی، باید مهربانی را سهم‌بندی کرد.
باید میان خود و دیگری مرز گذاشت.
باید گاهی از درد فاصله گرفت تا دوباره بتوان آن را فهمید.

تمرین‌های ذهن‌آگاهی، تنفس آگاهانه، گفت‌وگوهای سبک با دوستان، سکوت آگاهانه و زمان‌های بدون محرک حسی، همگی ابزارهایی هستند که می‌توانند از فرسودگی جلوگیری کنند. هیچ انسانی نمی‌تواند همیشه برای همه سنگ صبور باشد. پذیرش این محدودیت، نشانه ضعف نیست؛ نشانه بلوغ روانی است.

مثل دستور معروف در پرواز:
«اول ماسک اکسیژن خود را بزنید، بعد به دیگران کمک کنید.»
مهربانی پایدار دقیقاً از همین نقطه آغاز می‌شود.

منابع با لینک:
Klimecki, O. et al. (2023). Empathic distress and compassion fatigue: Neural and hormonal mechanisms. Nature Human Behaviour.
https://www.nature.com/articles/s41562-023-01513-6

Neff, K. (2021). Self-Compassion: The Proven Power of Being Kind to Yourself. HarperCollins.
https://self-compassion.org/book/

مقالات مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا