روانشناسی

وقتی مسیر خانه تا محل کار، مسیر خستگی است نه آرامش

ما هر روز صبح از خواب بیدار می‌شویم تا از نقطه‌ای به نقطه‌ای دیگر برویم. از خانه تا محل کار، از خواب تا واقعیت. اما پژوهش تازه‌ای در International Journal of Environmental Research and Public Health نشان می‌دهد همین مسیر روزمره — همان چند کیلومتر تکراری میان خانه و محل کار — می‌تواند تأثیر عمیقی بر سلامت روان، رضایت از زندگی و حتی کیفیت روابط انسانی داشته باشد.

این مطالعه که بر داده‌های هزاران کارمند در شهرهای مختلف چین تکیه دارد، نشان می‌دهد که زمان رفت‌وآمد، فراتر از یک تجربه فیزیکی، نوعی تجربه روانی است. هر دقیقه‌ای که در ترافیک می‌گذرانیم، از ذخیره صبر، انرژی و احساس کنترل ما کم می‌کند. به‌ویژه در شهرهای بزرگ و متراکم، رفت‌وآمد طولانی با سطوح بالاتر استرس، اضطراب و فرسودگی ارتباط مستقیم دارد.

پژوهشگران برای اندازه‌گیری این تأثیر، شاخص‌هایی چون رضایت از زندگی، سطح انرژی روزانه و میزان فعالیت بدنی را بررسی کردند. نتیجه واضح بود: افرادی که رفت‌وآمد روزانه‌شان بیش از ۶۰ دقیقه است، نه‌تنها از زندگی شخصی خود رضایت کمتری دارند، بلکه احتمال بروز علائم اضطراب و کم‌خوابی در آن‌ها به‌طور معناداری بیشتر است. این تأثیر در میان افرادی که از وسایل حمل‌ونقل شلوغ یا غیرقابل‌پیش‌بینی استفاده می‌کردند، حتی شدیدتر بود.

اما نکته جالب‌تر، تفاوت احساسی میان کسانی بود که مسیرشان را «قابل‌تحمل» می‌دانستند با کسانی که همان زمان را «اتلاف عمر» تلقی می‌کردند. احساس کنترل در اینجا نقش تعیین‌کننده دارد. اگر فرد احساس کند می‌تواند در مسیر کار مفیدی انجام دهد — مثل گوش دادن به پادکست یا مطالعه در مترو — اثر منفی زمان رفت‌وآمد کاهش می‌یابد. اما وقتی مسیر با بی‌نظمی، شلوغی و انتظار بی‌پایان همراه است، ذهن به‌تدریج آن را به نماد بی‌قدرتی تبدیل می‌کند.

در شهرهای بزرگ جهان، رفت‌وآمد طولانی به یکی از بحران‌های نامرئی تبدیل شده است. روان‌شناسان شهری از پدیده‌ای به نام “خستگیِ قبل از شروع کار” یاد می‌کنند؛ حالتی که فرد هنوز به محل کار نرسیده، اما از مسیر خسته است. این خستگی نه فقط جسمی، بلکه وجودی است: حس می‌کنی بخشی از زندگی‌ات در جاده جا می‌ماند.

جالب آن‌که اثر منفی رفت‌وآمد فقط به فرد محدود نمی‌شود. پژوهش نشان می‌دهد کسانی که روزانه رفت‌وآمد طولانی دارند، روابط خانوادگی ضعیف‌تری گزارش می‌کنند. دیرتر به خانه می‌رسند، انرژی روانی کمتری برای گفتگو یا بازی با فرزندان دارند، و در نتیجه، چرخه‌ای از بی‌حوصلگی و فاصله عاطفی شکل می‌گیرد. در بلندمدت، این چرخه می‌تواند به احساس تنهایی، کاهش رضایت زناشویی و حتی تمایل به تغییر شغل بینجامد.

البته مسیر همه یکسان نیست. افرادی که در مسیر رفت‌وآمد از مناظر طبیعی عبور می‌کردند، یا فرصت پیاده‌روی داشتند، به‌مراتب سطوح بالاتری از آرامش گزارش کردند. یعنی آنچه مهم است صرفاً طول مسیر نیست، بلکه کیفیت آن است. مسیرهای سبز، آرام و پیش‌بینی‌پذیر می‌توانند بخشی از اثر منفی زمان را خنثی کنند. در مقابل، مسیرهای پر سر و صدا، آلوده و غیرقابل پیش‌بینی ذهن را به وضعیت آماده‌باش مزمن می‌برند.

نتیجه‌ی دیگر تحقیق این بود که دسترسی به حمل‌ونقل عمومی کارآمد، تأثیر مستقیمی بر سلامت روان دارد. کسانی که از سیستم‌های حمل‌ونقل سازمان‌یافته‌تر استفاده می‌کردند، اضطراب و فرسودگی کمتری داشتند، حتی اگر زمان سفرشان مشابه دیگران بود. این یافته، نقش سیاست‌های شهری را برجسته می‌کند: کیفیت طراحی شهرها، مستقیماً به کیفیت روان شهروندان گره خورده است.

در نهایت، نویسندگان مقاله یادآور می‌شوند که زمان رفت‌وآمد فقط عددی در تقویم روزانه نیست، بلکه نمادی از رابطه‌ی انسان با زمان است. آن‌که ساعت‌ها در مسیر می‌ماند، در واقع میان دو جهان سرگردان است: هنوز به خانه نرسیده، اما از خانه هم جدا شده. شاید به همین دلیل است که رفت‌وآمد طولانی، بیش از آنکه خستگی جسمی بیاورد، حس «بی‌زمانی» ایجاد می‌کند؛ انگار زندگی میان دو مقصد در رفت‌وآمد است.

شاید روان سالم شهری در این خلاصه شود: شهری که در آن مسیر خانه تا محل کار، بخشی از زندگی باشد، نه بخشی از اتلاف آن.

منبع: PMC – The Effect of Commuting Time on Quality of Life: Evidence from China

مقالات مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا