روانشناسی

چرا احساس تنهایی در کشورهای مختلف فرق دارد؟ نگاهی جهانی به جنس، سن و فرهنگ در تجربه‌ی تنهایی

هیچ‌کس واقعاً تنها نیست، فقط هرکس به زبان خودش تنهاست

پژوهشی گسترده با عنوان Age, Gender, and Cultural Differences in Loneliness که داده‌های بیش از چهل‌وشش هزار نفر از ۲۳۷ کشور را تحلیل کرده، تصویری بی‌سابقه از «نقشه‌ی جهانی تنهایی» به‌دست می‌دهد. تنهایی در این مطالعه فقط به‌معنای نبودِ دیگران نیست، بلکه احساسی درونی است از «قطع پیوند با جهان انسانی». جالب آن‌که برخلاف تصور عمومی، تنهایی همیشه در میان سالمندان بیشتر نیست؛ در بسیاری از کشورها، جوانان و مردان بیشترین احساس انزوا را گزارش کرده‌اند.

در آغاز پژوهش، محققان از شرکت‌کنندگان خواستند احساس تنهایی خود را بر اساس پرسش‌نامه‌ای استاندارد ارزیابی کنند. داده‌ها از قاره‌های مختلف جمع‌آوری شد تا بتوان تفاوت‌های فرهنگی و اجتماعی را نیز در نظر گرفت. یافته‌ها نشان دادند که تنهایی، پدیده‌ای جهانی است اما چهره‌اش در هر فرهنگ فرق می‌کند. در کشورهای با ساختار جمع‌گراتر، مثل هند یا فیلیپین، مردم ممکن است کمتر خود را «تنها» بنامند، حتی اگر از نظر عینی منزوی باشند، چون در آن فرهنگ‌ها تعلق اجتماعی ارزش بالایی دارد. در مقابل، در جوامع فردگرا مثل آمریکا یا بریتانیا، افراد ممکن است در میان جمع هم احساس بیگانگی کنند.

نکته‌ی قابل‌توجه دیگر تفاوت میان جنسیت‌ها بود. برخلاف کلیشه‌های رایج، مردان به‌طور متوسط احساس تنهایی بیشتری را گزارش کرده‌اند، اما کمتر درباره‌اش حرف می‌زنند. پژوهشگران توضیح می‌دهند که مردان در بسیاری از فرهنگ‌ها از کودکی می‌آموزند استقلال و کنترل را ارزش بدانند و در نتیجه از ابراز نیاز عاطفی پرهیز می‌کنند. همین مسئله باعث می‌شود روابط دوستی مردانه سطحی‌تر و کم‌تداوم‌تر باشد، و در میانسالی به خلأ ارتباطی عمیقی بینجامد. زنان در مقابل، معمولاً شبکه‌های اجتماعی پایدارتری دارند و در بیان احساسات صادق‌ترند؛ عاملی که احتمال احساس تنهایی را در آن‌ها کاهش می‌دهد.

اما شاید شگفت‌انگیزترین یافته‌ی این تحقیق، افزایش تنهایی در میان نسل جوان بود. در جهانی که از نظر تکنولوژی و ارتباط، هیچ‌گاه این‌قدر متصل نبوده، جوانان بیش از هر زمان دیگری احساس جدایی می‌کنند. شبکه‌های اجتماعی، برخلاف وعده‌شان، بیشتر به جای پیوند، مقایسه و فاصله ایجاد می‌کنند. بسیاری از پاسخ‌دهندگان جوان گفته‌اند که ارتباط‌هایشان در فضای مجازی زیاد است، اما احساس نمی‌کنند کسی واقعاً آن‌ها را می‌فهمد. این شکاف میان «حضور» و «درک» چیزی است که محققان از آن با عنوان loneliness of hyperconnection یاد می‌کنند؛ تنهایی در عصر اتصال بیش‌از‌حد.

از نظر فرهنگی نیز تفاوت‌هایی چشمگیر دیده شد. کشورهای اسکاندیناوی با وجود رفاه و امنیت بالا، سطوح بالاتری از احساس تنهایی گزارش کردند. در مقابل، در کشورهای فقیرتر یا جمع‌گراتر، مردم علی‌رغم مشکلات اقتصادی، احساس تعلق بیشتری داشتند. به نظر می‌رسد آنچه بیش از امکانات مادی یا وضعیت تأهل تعیین‌کننده است، کیفیت روابط معنادار است؛ روابطی که در آن شنیدن و فهمیدن جایگزین حضور صرف می‌شود.

این تحقیق همچنین بر نقش سیاست‌های اجتماعی تأکید می‌کند. در جوامعی که ساختارهای حمایتی برای تعامل اجتماعی وجود دارد — از باشگاه‌ها و فعالیت‌های محلی گرفته تا گفت‌وگوهای بین‌نسلی — احساس تنهایی کمتر گزارش شده است. در واقع، احساس تعلق اجتماعی مثل یک زیرساخت است: وقتی از بین برود، هر فرد ناچار است خودش پلی بسازد میان خود و دیگران.

در جمع‌بندی مقاله آمده است که تنهایی، اگرچه تجربه‌ای فردی به‌نظر می‌رسد، اما عمیقاً ریشه در ساختار فرهنگی دارد. فرهنگ به ما می‌آموزد که چطور رابطه بسازیم، چطور عشق بورزیم، و حتی چطور تنها باشیم. برای همین، راه‌حل تنهایی هم در تغییر نگاه فرهنگی نهفته است: در پرورش زبان‌هایی برای گفت‌وگو، و بازگرداندن معنا به پیوندهایی که دیگر از شدت سرعت، کم‌عمق شده‌اند.

شاید بتوان گفت انسان معاصر، در جهانی پر از صدا، بیش از هر زمان دیگری به شنیدن محتاج است. تنهایی، همان‌طور که این پژوهش نشان می‌دهد، نه در نبود دیگران، بلکه در نبود شنیده شدن ریشه دارد.

منبع: PMC – Age, Gender, and Cultural Differences in Loneliness

مقالات مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا